زمان خواندن خطبه عقد مادرم به ایشان گفت:قول میدهد که سیگار هم نکشد!!! خانمش گفت:مجاهد فی سبیل الله که سیگار نمی کشد،سیگار کشیدن دور از شان شماست!!! وقتی رفتیم خانه رفت جیب هایش را گشت؛سیگارهایش را در آورد و له کرد و برد ریخت توی سطل آشغال و گفت:تمام شد دیگر هیچ کس دست من سیگار نمی بیند!! همین هم شد. خانمش می گفت:یکی دو سال از ازدواجمان میگذشت رفتم پیشش گفتم این بچه گوشش درد میکند این سیگار را بگیر یک پک بزن دودش را فوت کن توی گوشش! گفت:نمی تونم قول دادم دیگه سیگار نکشم. گفتم:بچه دارد درد میکشه!گفت:ببر همسایه بکشه تو گوشش فوت کنه دیگه هم به من نگو!!  شهید محمد ابراهیم همت
منبع : به مجنون گفتم رنده بمان،ص202و203