پيام
+
ساعت يک و دو نصف شب بود/صداي شُرشُر آب مي يومد
توي اون تاريکي ديدم يکي کنار تانکر آب نشسته و ظرف مي شوره
يکي ظرفهاي رزمنده ها رو جمع کرده بود و بي سر و صدا توي تاريکي مي شست
جلوتر رفتم، ديدم حاج ابراهيم همته ، فرمانده ي لشکر …
روزهاي تكراري
92/11/7
❀حرف دل
اللَّهُــمَّ صَـــــلِّ عَلَـــــى مُحَــــمَّدٍ و آلِ مُحَـــــمَّدٍ وعَجِّـــلْ فَرَجَـــهُمْ@};-