شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ مي اومد کنار بابا مي نشست و نوازشش مي کرد.ناخناش رو براش مي گرفت و مي بردش حمام و موهاش رو شونه مي زد. بعد هم پا مي شد لباساش رو مي شست.از موقعي که بابا زمين گير شده بود،اعظم يارو غم خوارش بود. مونس مامان هم اعظم بود.مي گفت يادش نمياد که هيچ وقت اعظم با عصبانيت،يا با صداي بلند باهاش حرف زده باشه،حتي يه بار.(شهيده اعظم شفاهي)
قرار عاشقي
رتبه 0
0 برگزیده
865 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله مرداد ماه
vertical_align_top