شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ ساعت يک و دو نصف شب بود. صداي شُرشُر آب مي آمد. يکي ظروف رزمنده ها رو جمع کرده بود و خيلي آروم ، به طوري که کسي بيدار نشود ، پاي تانکر آب مي شست. جلوتر رفتم . ديدم حاج ابراهيم همته ، فرمانده ي لشکر ...
❀حرف دل
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عجِّل فَرَجَهُم
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید
vertical_align_top