پيام
+
پسرم از روي پله ها افتاد.دستش شکست.بيشتر از من عبدالحسين هول کرد.بچه را که داشت به شدت گريه مي کرد،بغل گرفت. از خانه دويد بيرون.چادر سرم کردم و دنبالش رفتم.ماتم برد وقتي ديدم دارد مي رود طرف خيابان.
تا من رسيدم به اش،يک تاکسي گرفت. درآن لحظه ها،ماشين سپاه جلوي خانه پارک بود.
شهيد عبدالحسين برونسي
* کميل *
92/12/2
❀حرف دل
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عجِّل فَرَجَهُم