پيام
+
ناهار اشرافي داشتيم ؛ ماست. سفره را انداخته و نينداخته ، دکتر رسيد. دعوتش کرديم بماند. دست هاش را شست و نشست سر همان سفره .يکي مي پرسيد « اين وزير دفاع که گفتن قراره بياد سرکشي ، چي شد پس؟»
خاطره اي از زندگي شهيد مصطفي چمران
مرد تنهاي خسته
92/12/3
طب سنتي@
عالي