پيام
+
اين چه وضعشه . مرديم آخه از سرما نيگا کن . دست هام باد کرده . آخه من چه طوري برم تو آب ؟ اين طوري ؟ يه دستکش مي دن به ما.» علي گفت « خودتو ناراحت نکن . درست مي شه .» همانوقت حاج حسين(خرازي) با فرمانده هاي گردان آمده بودند بازديد. گفتم « حالا مي رم به خود حاجي مي گم » علي آمد دنبالم . مي خواست نگذارد، محلش نگذاشتم رفتم طرف حاج حسين . چشم حاجي افتاد به من ، بلند گفت« براسلامتي غواصامون صلوات.»
محفل اشنايان
92/12/3
قرار عاشقي
فرمانده ها صلوات فرستادند.لال شده بودم انگار سرما و همهچي يادمرفت . برگشتم سرجايم ايستادم ؛ علي مي خنديد.
❀حرف دل
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عجِّل فَرَجَهُم