پيام
+
دور هم گرد نشسته بوديم. مصطفي بغل دست آيت الله بهجت نشسته بود . دانه دانه بچه ها را معرفي مي کرد . ازعمليات فتح المبين گزارش مي داد « رزمنده هاي غيور اسلام ، باب فتح الفتوح را گشودند. ماسربازهاي امام خميني، صدام و صداميان را نابود مي کنيم.» حاج آقا سرش پايين بود و گوش مي داد. حرف هاي مصطفي که تمام شد، دستش را زد پشت مصطفي وگفت« مصطفي ! هر کدوم ما يه صداميم. يه وقت غرور نگيردمون.»
❀حرف دل
93/3/6
قرار عاشقي
شهيد مصطفي رداني پور
.:آيينه:.
*«يه وقت غرور نگيردمون»*:(
❀حرف دل
@};- الّلهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم@};-