پيام
+
هرگز تندخويي ازش نديدم
اما يه روز ديدم با عصبانيت وارد خونه شد
با تعجب دست از شستن لباس كشيدم و به اتاق رفتم
ديدم مشغول خواندن قرآن شده
پرسيدم: «طوري شده مادر؟ خدا نكنه كه تو رو كج خلق ببينم.»
بدون اينكه نگاهش را از روي قرآن برداره ، گفت:
«چيزي نيست ، اجازه بدهيد كمي قرآن بخونم
مي ترسم الان حرفي بزنم كه به گناه ختم بشه »
من هم از كنجكاوي دست برداشتم
مجاورِآقا
93/7/27
قرار عاشقي
بعد از مدتي كوتاه خودش اومد سراغم
علت ناراحتي اش رو كه پرسيدم ، گفت:
امروز چند تا معلم زن با يك وضعي آمدند مدرسه روستا براي شركت در جلسه امتحان
به محض ورود هم با مردان دست دادند.
من هم از اينكه حريم خدا شكسته شد، خيلي ناراحت شدم»
خاطره اي از زندگي شهيد رجبعلي آهني
❀حرف دل
@};- اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عجِّل فَرَجَهُم@};-