پيام
+
کنار خيابان داشتم با ابراهيم صحبت مي کردم
يهو ديدم صورتش سرخ شد.
رد نگاهش را دنبال کردم؛ ديدم چشمش خورده به يه زن بدحجاب کنار کيوسک تلفن
ابراهيم با ناراحتي رويش رو برگردوند
با ناراحتي گفت: غيرت شوهرش کجا رفته؟! غيرت پدرش کجا رفته؟! غيرت برادرش کجا رفته؟!
...*Mon Amour*...
93/7/27
قرار عاشقي
رو کرد به آسمون ، با حالي پريشان گفت: «خدايا! تو خودت شاهد باش
ما حاضر نيستيم چنين صحنه هاي خلاف ديني رو توي اين مملکت ببينيم
نکنه به خاطر اينها به ما هم غضب کني و بلاهاي خودت رو بر سر ما نازل کني!»
خاطره اي از زندگي شهيد ابراهيم امير عباسي
منبع: کتاب ساکنان ملک اعظم 5، "منزل شهيد اميرعباسي"، صفحه 23
❀حرف دل
@};- اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عجِّل فَرَجَهُم@};-