شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ دختر يک آدم طاغوتي بود يک روز آمد درب مغازه يادم نيست چه مي خواست؛ ولي مي دانم محمود چيزي به او نفروخت دختر عصباني شد، تهديد هم کرد حتي! شب با پدرش آمد دم خانه مان نه گذاشت و نه برداشت، محکم زد توي گوش محمود! محمود خواست جوابش را بدهد، پدرم نگذاشت مي دانست پدرش توي دم و دستگاه رژيم شاه بروبيايي دارد هرجور بود قضيه را فيصله داد...
DARYAEI
93/7/28
دختره دو سه بار ديگر هم آمد درب مغازه محمود چيزي به او نفروخت که نفروخت مي گفت:«ما به شما بي حجاب ها هيچي نمي فروشيم.» خاطره اي از زندگي سردار شهيد محمود کاوه منبع: کتاب ساکنان ملک اعظم1"منزل کاوه" ، صفحه 4
@};- اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عجِّل فَرَجَهُم@};-
*ميثم*
شهيد کاوه قبلا شاگرد آقا بود و الان...
قرار عاشقي
رتبه 0
0 برگزیده
866 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top