شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ توي سنگر هر کس مسئول کاري بود. يک بار خمپاره اي آمد و خود کنار سنگر. به خودمان که آمديم ، ديديم رسول پاي راستش را با چفيه بسته است. نمي توانست درست و حسابي راه برود. از آن به بعد کارهاي رسول را هم بقيه بچه ها انجام مي دادند. کم کم بچه ها بهش شک کردند. يک شب چفيه را از پاي راستش باز کردند و بستند به پاي چپش.
صبح بلند شد ؛ راه که افتاد ، پاي چپش مي لنگيد! سنگر از خنده ي بچه ها رفته بود روي هوا! تا مي خورد زدندش و مجبورش کردند تا يک هفته کارهاي سنگر را انجام بدهد. خيلي شوخ بود. هميشه به بچه ها روحيه ميداد. اصلا بدون رسول خوش نمي گذشت. *شهيد رسول خالقي*
خدا رحمتش کنه
قرار عاشقي
رتبه 0
0 برگزیده
865 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله تير ماه
vertical_align_top