شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ سياهي شب همه جا را گرفته بود. بچه ها آرام و بي صدا پشت سر هم به ترتيب وارد آب مي شدند. هرکس گوشه اي از طناب را در دست داشت. گاه گاهي نور منورها سطح آب را روشن مي کرد و هر از گاهي صداي خمپاره هاي سرگردان به گوش مي رسيد. 30 متر به ساحل اروند يکي از نيروها تکان خورد. خواست فرياد بزند که نفر پشت سرش با دست دهان او را گرفت و آرام در گوشش چيزي زمزمه کرد. اشک از چشمان جوان سرازير شد،
اشک از چشمان جوان سرازير شد، چشم هايش را به ما دوخت و در حالي که با حسرت به ما مي نگريست، گوشه ي طناب را رها کرد و در آب ناپديد شد. از مرد پرسيدم: «چه چيزي به او گفتي؟» با تأمل گفت: «گفتم نبايد کوچک ترين صدايي بکنيم وگرنه عمليات لو مي رود، اون وقت مي دوني جون چند نفر... عمليات نبايد لو بره» تمام بدنم مي لرزيد، جوان در ميان موج خروشان اروند به پيش مي رفت. منبع : سايت صبح - راوي: آقاي جابري
قرار عاشقي
رتبه 0
0 برگزیده
866 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top