هوا خیلی سرد بود.صبح زود رفتم نون بگیرم.تا اومدم از خونه برم بیرون
دیدم پسرم توی کوچه خوابیده.بیدارش کردم و گفتم: کی از جبهه برگشتی مادر؟سلام کرد و گفت: نصف شب رسیدم.گفتم: پس چرا در نزدی بیام باز کنم؟گفت: مادر جون ! گفتم نصف شبی خوابیدین.ممکنه با در زدن من هُل کنین.واسه همین دلم نیومد بیدارتون کنم،پشت در خوابیدم که صبح بشه...
راوی: مادر شهید خوانساری