شروع زندگیمان ساده بود و در عین حال باصفا.نمی شد گفت خانه!دو تا اتاق اجاره کرده بودیم که نه آشپزخانه داشت نه حمام!
کنار یکی از اتاقها یک تو رفتگی بود که حسن برایش دوش گذاشته بود و شده بود حمام!زیر پله هم یک سکوی آجری بود که چراغ سه فیتله خوراک پزیمان را گذاشته بودیم آنجا و شده بود آشپزخانه!بنظر من خیلی قشنگ بود و خیلی هم ساده.
شهید حسن آبشناسان