با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
+ايام فتنه 88 بود
يکي از اقوام خواب پسر شهيدم رو ديد
پسرم سيد علي يه امانتي بهش ميده و ميگه برسون به فلاني
ايشون به پسرم ميگه : چرا خودت بهش نميدي؟
سيد علي ميگه : تهران شلوغ شده ، داريم با بچه ها ميريم تهران ...
خاطره اي از زندگي سردار شهيد علي دوامي
راوي : مادر شهيد
+ارادت خاصي به شهيد تورجي زاده داشتم
يه شب که اومد به خوابم بهش گفتم:
محمد! اين همه از حضرت زهرا سلام الله عليها گفتي و خواندي ، ثمري هم برات داشت؟!!!
شهيد تورجي زاده بلافاصله گفت:
همين که توي آغوش فرزندش امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف جان دادم برايم کافيست ...
راوي: آيت الله ميردامادي استاد شهيد محمد تورجي زاده
+داشتيم در مورد جبهه با همديگه حرف مي زديم
لا به لاي صحبت گفتم:
کاش ميشد من هم باهات بيام جبهه
لبخند زد و گفت:
مي دوني سياهي چادر تو از سرخي خون من کوبنده تره؟
همين که حجابت رو رعايت مي کني ، مبارزه ات رو انجام دادي
+درست وقتي همه سر سفره بودند غيبش ميزد
ظرف غذاش رو بر مي داشت و از خونه ميزد بيرون
مي رفت و با بچه هاي همسايه غذاش رو مي خورد
آخه اونا اوضاع مالي شون مناسب نبود ...
خاطره اي از زندگي نوجوان شهيد عزيزالله محمدي سليماني
+خواب شهيد سيد احمد پلارک رو ديد
ازش تقاضاي شفاعت کرد
شهيد پلارک بهش گفت: من نمي تونم شما رو شفاعت کنم
فقط وقتي مي تونم شفاعتت کنم که دو تا کار کني:
نماز بخوني و بهش عنايت و توجه داشته باشي
همچنين زبانت رو نگه داري
در غير اين صورت هيچ کاري از من بر نمياد ...
+شهيد دکتر مصطفي چمران مي گفت:
توي کوچه پيرمردي ديدم که روي زمين ِ سرد خوابيده بود
سن و سالم کم بود و چيزي نداشتم تا کمکش کنم
اون شب رختخواب آزارم مي داد و خوابم نمي برد از فکر پيرمرد
رختخوابم رو جمع کردم و روي زمين سرد خوابيدم
مي خواستم توي رنج پيرمرد شريک باشم
اون شب سرما به بدنم نفوذ کرد و مريض شدم
اما روحم شفا پيدا کرد
چه مريضي لذت بخشي ...
+بوي عطر عجيبي داشت
نام عطر رو که مي پرسيديم جواب سر بالا مي داد
شهيد که شد توي وصيت نامه اش نوشته بود:
به خدا قسم هيچ وقت به خودم عطر نزدم
هر وقت خواستم معطر بشم از ته دل مي گفتم:
السلام عليک يا ابا عبدالله الحسين عليه السلام
شهيد حسينعلي اکبري
+براي سنگرش کولر نصب کرده بودند
اومده بود بيرون و توي سايه خوابيده بود
پرسيدم: مگه کولر مشکلي پيدا کرده؟
هوا گرمه ... چرا توي سنگر نمي خوابيد؟
گفت: مگه همه رزمنده ها کولر دارند؟!!!
منم يکي از اونا ...
+مسعود داد زد: " توپ! توپ! "
اکبر پريد با سينه توپ رو نگه داشت
بچه ها کلي حال کردند و گفتند:
دمت گرم! خيلي باحال بود...
مسعود داد زد: " توپ! توپ! "
اکبر خيز برداشت و سينه اش رو سپر کرد
همه بهت زده گفتند: " يا امام غريب عليه السلام "
+وقتي ترکش به قلبش خورد ، بلند گفت: يا مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف
سرش رو بلند کردم که بذارم روي پام
گفت: ول کن سرم رو ، بذار ، آقا سرم رو بغل کنه ...
... هنوز لبخند به لب داشت که پر کشيد
چه رفتني ...
سر به دامن مولا ...
با لبخند ...
+شب عمليات يه نوجوان دنبال پيشاني بند مي گشت
گفتم: اين همه پيشاني بند اينجاست ، يکي رو بردار
گفت: من سربند يا زهرا سلام الله عليها مي خوام
علتش رو پرسيدم
سرش رو انداخت پايين و با خجالت گفت:
آخه من مادر ندارم...
+هميشه به پدر و مادرش مي گفت:
آرزو دارم لحظه ي شهادت سرم از بدنم جدا بشه
مي گفت: مي خوام مث مولايم حسين عليه السلام شهيد بشم
فروردين 65 به آرزوش رسيد
گلوله خمپاره سرش رو با خودش برد...