شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

نظرات ارسالي

* کميل *

+ اين روزها همسفرِ بانـــوي صبــــر شده ام... با او به کـــــربــلــا بر ميگرديم... بعد از چهل روز ... مهمانـــي مي رويم... مهمانِ حســـــيــن(ع) هستيم! عيادت پيکـرهاي بي سر و قطعــ ـــ ــه قطعـ ـــ ــــ ــــه ضيافتيست نگفتني ... و اربـعــيــــــــن مي آيد!
* کميل *
اگه خدا بخواد .... 18 روز تا وصال ...
التماس دعا
بعدی همه 24 نظر قبلی
* کميل *
سلام ، انشالله دعاگو باشيم به شرط حيات ، خانم صبا و فاطمه سادات
سلام.التماس دعا
+ اينم حاصل دوشب بي خوابي من:-| . *روزنامه ديواري درس عربي مبحث معتلات:) * @};- @};- @};- اينم عکس با کيفيت بهتر http://upload7.ir/imgs/2014-01/91463956663822936620.jpg
*ري را
اينقدر از روزنامه ديواري درست کردن بدم ميومد که نگووووو
آره شبگرد خيـــــــــــــــلي سخته
بعدی همه 68 نظر قبلی
من از اولش بد خط بودم:D
+ تانک هاي عراقي داشتند بچه ها را محاصره مي کردند. وضع آن قدر خراب بود که نيروها به جاي فرمانده لشکر مستقيما به حسن بي سيم مي زدند.حسن به فرماندشون گفت: همين الان راه مي افتي، ميري طرف نيروهات ، يا شهيد مي شي يا با اونا برمي گردي. خيلي تند و محکم مي گفت: اگه نري باهات برخورد مي کنم . به همه ي فرماده ها هم مي گي آرپي جي بردارند مقاومت کنن. فرمانده زنده اي که نيروهاش نباشن نمي خوام.
*شهيد حسن باقري* منبع : برگرفته ازسايت سربازان اسلام
اللهم صل علي محمدوآل محمد و عجل الفرجهم روحشان شاد @};-
لاهوت
اللهم صل علي محمدوآل محمد و عجل الفرجهم
+ بابايي،‌اگه پسر خوبي باشي،‌ امشب به دنيا مي‌آي. وگرنه،‌ من همه‌ش توي منطقه نگرانم. تا اين را گفت،‌ حالم بد شد. دكمه‌هاي لباسش را يكي در ميان بست. مهدي را به يكي از همسايه‌ها سپرد و رفتيم بيمارستان. توي راه بيش‌تر از من بي‌تابي مي‌كرد. مصطفي كه به دنيا آمد،‌ شبانه از بيمارستان آمدم خانه. دلم نيامد حالا كه ابراهيم يك شب خانه است، بيمارستان بمانم. از اتاق آمد بيرون.
آن‌قدر گريه كرده بود كه توي چشم‌هاش خون افتاده بود. كنارم نشست و گفت «امشب خدا منو شرمنده كرد. وقتي حج رفته بودم،‌ توي خونه‌ي خدا چندتا آرزو كردم. يكي اين‌كه در كشوري كه نفَس امام نيست نباشم؛ حتي براي يك لحظه. بعد از خدا تو رو خواستم و دو تا پسر.
براي همين، هر دوبار مي‌دونستم بچه‌مون چيه. مطمئن بودم خدا روي منو زمين نمي‌اندازه. بعدش خواستم نه اسير شم، نه جانباز؛ فقط وقتي از اولياءالله شدم، درجا شهيد شم.» *شهيد ابراهيم همت* منبع : برگرفته از مجموعه كتب يادگاران | انتشارات روايت فتح | مريم برادران
@};- اللهم صل علي محمدوآل محمد و عجل الفرجهم روحشان شاد
+ زودتر از هر روز آمد خانه؛‌ اخمو و دمق. مي‌گفت ديگر برنمي‌گردد سر كار، به آن ميوه‌فروشي. آخر اوستا سرش داد زده بود. خم شد صورتش را بوسيد و آهسته صداش كرد. ابراهيم بيدار شد،‌ نشست. اوستا آمده بود هرطور شده، ناراحتي آن روز را از دل او درآورد و بَرش گرداند سر كار. اوستا مي‌گفت «صد بار اين بچه را امتحان كردم؛‌ پول زير شيشه‌ي ميز گذاشتم،‌توي دخل دم دست گذاشتم.
ولي يه بار نديدم اين بچه خطا كنه.» *شهيد ابراهيم همت* *
منبع : برگرفته از مجموعه كتب يادگاران | انتشارات روايت فتح | مريم برادران
اللهم صل علي محمدوآل محمد و عجل الفرجهم@};- روحشان شاد
لاهوت
اللهم صل علي محمدوآل محمد و عجل الفرجهم
+ عمليات كربلاى پنج بود. در يك كانال پناه گرفته بوديم و فاصله ما با عراقى ها كم تر از 200 متر بود. *شهيد حميد باقرى* بالاى كانال ايستاده بود. صدايش زديم حميد بيا داخل كانال . اين جا امن تر است .ممكن است هدف قرار بگيرى . او در جواب گفت : هر چه خدا بخواهد همان مى شود بعد از چند دقيقه او آمد پايين و در پشت كانال مشغول نماز شد. در همين حين خمپاره اي كنارش خورد و به شهادت رسيد.
ما خواستيم خود را به بالاى سر او برسانيم كه خمپاره ديگرى درست روى پيكر مطهرش خورد و همچون گلى او را پرپر كرد. بعد از مدتى به صحبت او فكر كردم كه مى گفت هر چه خدا بخواهد همان مى شود.
وقتى در معرض ديد و تير بود هيچ اتفاقى نيفتاد، ولى هنگامى كه از ديد و تير خارج شد، در هنگام نماز به شهادت رسيد و باز هم ثابت شد، هر چه خدا بخواهد همان مى شود. *شهيد حميد باقري *منبع : نماز عشق - راوي : سيد محمد مير محمد على
لاهوت
اللهم صل علي محمدوآل محمد و عجل الفرجهم
شکيبا!
@};-
+ چند تا از بچه ها، كنار آب جمع شده بودند. يكيشان، براى تفريح; تيراندازى مى كرد توى آب. زين الدين سر رسيد و گفت «اين تيرها، بيت الماله. حرومش نكنين.» جواب داد «به شما چه؟» و با دست هُلش داد. زين الدين كه رفت، صادقى آمد و پرسيد «چى شده؟» بعد گفت «مى دونى كى رو هُل دادى اخوى؟» دويده بود دنبالش براى عذرخواهى كه جوابش را داده بود «مهم نيس. من فقط نهي از منکر كردم. گوش كردن و نكردنش ديگه با خودته.»
لاهوت
94/1/25
* شهيد مهدي زين الدين* منبع : برگرفته از مجموعه كتب يادگاران | انتشارات روايت فتح | احمد جبل عاملي
اللهم صل علي محمدوآل محمد و عجل الفرجهم روحشان شاد @};-
لاهوت
اللهم صل علي محمدوآل محمد و عجل الفرجهم
+ هر کي اسم يه شهيد رو بياره و يه صلوات هديه کنه به روح مطهرش
2-شبير
93/12/28
شهيد سيد مجتبي علمدار،اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
*شهيد صادق گنجي .. * اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
بعدی همه 24 نظر قبلی
@};- الّلهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُ@};-
2-شبير
شهيد حسين موحدين: الّلهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُ
+ ستار، افسر استخباراتي عراق، بچه ها را داخل خاک عراق همراهي مي کرد. او به نظر فردي بي اعتقاد بود. از اول صبح کار را شروع کرديم. ناگهان ستار به نقطه اي اشاره کرد و گفت: «از اين مکان بوي عطر مي آيد و هر جا بوي عطر باشد شهيد ايراني در آن جا پيدا مي شود.» بچه ها آن محل را با بيل مکانيکي حفاري کردند. پيکر دو تن از شهداي عزيز کشف شد. هر چند که بوي مشک و عطر شهدا براي بچه هاي تفحص امري طبيعي بود؛ اما اين
اما اين افسر عراقي کاملاً تعجب کرده بود. به نتيجه رسيديم که حتي عراقي ها هم بوي خوش شهدا را درک مي کنند. منبع : سايت صبح
+ حاج محمد اهل امر به معروف و نهي از منکر بود، يعني هميشه سعي در ارشاد و راهنمايي ديگران داشت، بخصوص در مورد نزديکانش. يادم مي آيد يک بار من خيلي راحت در يک مجلس مهماني شروع کردم به غيبت کسي. وقتي از مجلس برمي گشتيم، محمد گفت:"" مي داني که غيبت کردي. حالا بايد برويم در خانه شان و تو بگويي اين حرف ها را پشت سرش زده اي."" گفتم:"" اين طوري که آبرويم مي رود!"" گفت:"" تو که از بنده ي خدا اين قدر مي ترسي
گفت:"" تو که از بنده ي خدا اين قدر مي ترسي و خجالت مي کشي، چرا از خدا نمي ترسي؟"" اين حرفش باعث شد من ديگر نه غيبت کننده باشم نه شنونده ي غيبت. *شهيد محمد گرامي* منبع : دل دريايي،ص70-71
+ سياهي شب همه جا را گرفته بود. بچه ها آرام و بي صدا پشت سر هم به ترتيب وارد آب مي شدند. هرکس گوشه اي از طناب را در دست داشت. گاه گاهي نور منورها سطح آب را روشن مي کرد و هر از گاهي صداي خمپاره هاي سرگردان به گوش مي رسيد. 30 متر به ساحل اروند يکي از نيروها تکان خورد. خواست فرياد بزند که نفر پشت سرش با دست دهان او را گرفت و آرام در گوشش چيزي زمزمه کرد. اشک از چشمان جوان سرازير شد،
اشک از چشمان جوان سرازير شد، چشم هايش را به ما دوخت و در حالي که با حسرت به ما مي نگريست، گوشه ي طناب را رها کرد و در آب ناپديد شد. از مرد پرسيدم: «چه چيزي به او گفتي؟» با تأمل گفت: «گفتم نبايد کوچک ترين صدايي بکنيم وگرنه عمليات لو مي رود، اون وقت مي دوني جون چند نفر... عمليات نبايد لو بره» تمام بدنم مي لرزيد، جوان در ميان موج خروشان اروند به پيش مي رفت. منبع : سايت صبح - راوي: آقاي جابري
+ اعلام کرده بودن که راهپيمايي برائت از مشکرين ممنوعه و حسابي هم تهديد کرده بودن . ولي حافظه ، صبح خيلي زود بلند شد ، غسل شهادت کرد ، ساق بست و مقنعه اش رو محکم کرد . مي گفت : مي خوام اگه تو خيابون زد و خورد شد حجابم بهم نخوره. يه بازوبند از روي چادر به بازوش زد که روش نوشته بود : انتظامات خواهران يه کتري بزرگ هم برداشت تا تو راهپيمايي به حاجيا آب بده . وقتي داشت مي رفت بيرون بهم گفت :
امروز اولين سالگرد شهادت پسرم حسينه... همون روز رفت پيش حسينش و هيچ وقت هم جسدش پيدا نشد شهيده حافظه سليمان شاهي منبع : برگرفته از : ميهمان خدا ، صفحه 95 و 97
روحشان شاد@};-
+ زمان جنگ وقتي فرمانده نيروي زميني بود چند ماه خونه نيومده بود . يه روز ديدم در ميزنن . رفتم پشت در ، دو نفر بودند. يکيشون گفت: منزل جناب سرهنگ شيرازي همينجاست؟ دلم هري ريخت . گفتم حتما براش اتفاقي افتاده. گفت: جناب سرهنگ براتون پيغام فرستاده. بعد يه پاکتي بهم داد. اومدم تو حياط و پاکت رو باز کردم. هنوز فکر ميکردم خبر شهادتش رو برام اوردن. باز کردم ديدم يه نامه توش گذاشته با يه انگشتر عقيق.
نوشته بود: براي تشکر از زحمت هاي تو . هميشه دعات ميکنم . از خوشحالي اشک توي چشمام جمع شد. *شهيد علي صياد شيرازي* منبع : خدا ميخواست زنده بماني ص8
+ ببخشيد دوستان يه سوال دارم کسي ميتونه کمکم کنه؟
تك درخت
ميخواستم يه مطلب تو وبمون بذارم ولي چون طولانيه ميخوام در ادامه مطالب بذارم بايد چجوري اين کار را بکنم؟
عطر ظهور
برامنم اين سوال پيش اومده
همه 8 نظر
در هنگام ارسال متن در صفحه مديريت : اين عكس را ببينيد : http://s5.picofile.com/file/8151322450/%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D9%85%D9%87.png
تك درخت
سپاسگذارم دوستان..واقعا ممنونم@};-
+ با سلام دوستان عزيز،ميشه نظرتون رو درباره وبلاگ و پارسي يار قرار عاشقي بفرماييد
عطر ظهور
عاليه اجرتون باشهدا
نگاه آسماني شهدا نصيبتون...
ممنون،ميشه اگه انتقاد يا پيشنهادي داريد بفرماييد
سلام برادر؛ چون وبلاگ و پارسي يار از يه تفکر نشأت ميگيره پس زياد فرقي توي محتواش نبايد باشه. مطالب شما بسيار متنوع و پر معناست، چرا که از بيان خوبان عالم، فيد ميزنيد. - پيروز باشيد
قرار عاشقي
رتبه 0
0 برگزیده
866 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top