[ و چون دهقانان انبار هنگام رفتن امام به شام او را ديدند ، براى وى پياده شدند و پيشاپيش دويدند . فرمود : ] اين چه كار بود كه كرديد ؟ [ گفتند : عادتى است كه داريم و بدان اميران خود را بزرگ مىشماريم . فرمود : ] به خدا كه اميران شما از اين كار سودى نبردند ، و شما در دنيايتان خود را بدان به رنج مىافكنيد و در آخرتتان بدبخت مىگرديد . و چه زيانبار است رنجى كه كيفر در پى آن است ، و چه سودمند است آسايشى كه با آن از آتش امان است . [نهج البلاغه]
پارسي يار
شبکه اجتماعي پارسي زبانان
[نسخه آزمايشي]
نسخه جدید
|
عضويت
ارسال پيام براي دوستان
X
متن:
لينك:
رسانه 1:
رسانه 2:
رسانه 3:
با
فعال سازي تلفن همراه
، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به
ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار
نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست
+
در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره
3000226060
ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست
++
در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره
3000226060
ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ
130 ريال
از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي
اينجا
را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود. همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه
: برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* :
عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* :
نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* :
عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* :
آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
افزودن گزينه به پيام
|
پاک کردن
|
انصراف
RSS
قرار عاشقي
قرار عاشقي
استان تهران / اسلامشهر
امتيازات
تعداد دوستان : 866
تعداد پيام برگزيده : 0
پيامها
پيامهاي عمومي
پيام دوستان
پيامهاي ارسالي
نظرات ارسالي
علاقهمنديها
مخالفت ها
پيامهاي گزينه اي
پيامهاي برگزيده
اتاقهاي عضو
*صندلي داغ* [269]
پيام هاي برگزيده
مجله پارسي نامه
اتاق پيشنهادات پارسي نامه
همهي پيامهاي پارسي يار
برگزيدگان مجله در
اسفند 1403
1 - عارفانه هاي يک دوست
1 - جوادتبريزي
2 - .: ام فاطمه :.
2 - * راوندي *
سي رتبه برگزيده بر اساس تعداد کل پيام در مجله
1 - آواي روستا
2 - « لنگرودي »
3 - *ابرار*
4 - ذره بين زنده
5 - * گل نرگس *
6 - تبسم بهار ♥
7 - قافيه باران
8 - خادمة الشهدا
9 - علي در کلبه درويشي
10 - محمد_عابديني
11 - ياسيدالکريم
12 - هما بانو
12 - * کميل *
13 - .:راشد خدايي:.
14 - *بنت فاطمه*اظهر
15 - گلهو قطعه اي ازبهشت
16 - انديشه نگار
17 - *زهرا.م
18 - مجنون الحسين ع
19 - *ميثم*
20 - ||عليرضا خان||
21 - شبستان نور
22 - * هاتف *
23 - در انتظار آفتاب
24 - «امير معظم»
25 - *قاصدك*
26 - ♥ ح. بالايي
27 - ساعت يك و نيم
27 - محمد جواد س
28 - شهريار کوچه ها
28 - مهسا خانوم
29 - ميراب عطش
30 - قلمدون
30 - *سحربانو*
پيامهاي ارسالي / 6
▌►
|
►
|
◄
توقف پخش زنده
عموميي نغمه خانم
قرار عاشقي
+
تازه وارد دانشکده نيروي هوايي شده بود.يه روز بهم زنگ زد و گفت: هر طور شده بيا تهران.نگران شدم.فوراً خودم رو رسوندم تهران و رفتم پيشش.گفتم: چي شده عباس؟گفت: شما مسئول آسايشگاه ما رو مي شناسي؟برو راضيش کن خوابگاه من رو از طبقه دوم به طبقه اول انتقال بده.
^
92/11/15 - تغيير : [
مسیر عرشی
] 92/12/22
فاطمه ❤
،
قافيه باران
، ...
2 فرد ديگر
... ،
عموميي نغمه خانم
،
مسیر عرشی
پرسيدم: قضيه چيه؟گفت: راستش آسايشگاه ما به آسايشگاه خانوم ها ديد داره،نمي خوام به گناه بيافتم.رفتم قضيه رو به مسئول آسايشگاه گفتم.او هم خنديد و گفت: طبقه ي دوم کلي طرفدار داره.اما باشه ، به خاطر شما ميارمش پايين خاطره اي از زندگي شهيد عباس بابايي- راوي: شوهر خواهر شهيد -
قرار عاشقي
cindrella♪
تك درخت
*بنت فاطمه*اظهر
قرار عاشقي
+
فرقي نمي کرد کجا و چه کاري باشه کارگري هم که بود انجامش مي داد هر تابستون بعد از ايام مدرسه کارش همين بود کار کردن رو کسر شأن خودش نمي دونست و مي گفت: حضرت علي عليه السلام هم مي رفت کار مي کرد و بيل ميزد اميرالمومنين عليه السلام اهل راحت خوري و تنبلي نبود خاطره اي از زندگي طلبه شهيد يوسف سجودي راوي: مادر شهيد
^
92/12/8 - تغيير : [
❀حرف دل
] 92/12/9
cindrella♪
،
يار خراساني
، ...
4 فرد ديگر
... ،
عاشق باران
،
❀حرف دل
@};- اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عجِّل فَرَجَهُم@};- -
❀حرف دل
cindrella♪
تك درخت
قرار عاشقي
+
چند تا بسيجي داخل جيپ بودند که يهو شيميايي زدند.همه ماسکهاشون رو در آوردند و زدند روي صورتاشون.يکي از بچه ها ماسک نداشت، همه ي بچه ها ماسکها رو در آوردند و انداختن روي زمين.هيچکي حاضر نبود ماسک بزنه,بالاخره يکي ، بقيه رو قانع کرد... لحظاتي بعد سرفه هاي شديدش شروع شد.دوستاش از زير ماسک هاشون نگاش مي کردند زار زار گريه مي کردند و ناله سر مي دادند ...
^
92/12/8 - تغيير : [
❀حرف دل
] 92/12/9
cindrella♪
،
تك درخت
، ...
2 فرد ديگر
... ،
208787-دختر بهار
،
❀حرف دل
+
توي خط مقدم فاو بوديم بچه ها سر آر پي جي رو باز مي کردند و داخلش سير مي ريختند شليک که مي کرديم بر اثر انفجار و گرما ، بوي تند سير فضا رو مي پوشاند بيچاره عراقي ها فکر مي کردند ايران شيميايي زده يه ترسي وجودشون رو مي گرفت که بيا و ببين
^
92/12/5 - تغيير : [
يادداشتهاي يک مسلمان
] 92/12/8
قلمدون
،
*ميثم*
، ...
3 فرد ديگر
... ،
* گل نرگس *
،
يادداشتهاي يک مسلمان
:) -
قلمدون
:D -
.:راشد خدايي:.
ممنون -
باران اشک
http://parsiyar.ir/nahankhanejan/Feeds/8432303/ -
* نهانخانه جان*
+
واقعا مددکار بود. وقتي مي رفت خونه شهدا و مثلا مي ديد مادر شهيد نشسته کنار حوض و ظرف مي شوره، اونم چادرش رو مي زد به کمرش و مي نشست کنارش به ظرف شستن.اصلا اهل اين نبود که حالا چون مددکاره و از بنياد اومده خودش رو بگيره.حتي يه ذره تکبر تو وجودش نبود.هميشه مي گفت:«مددکار واقعي کسيه که بره سراغ مردم و تو درد و رنجشون شريک بشه.مثل يه روحاني که اگه بشينه تا مردم برن سراغش،روحاني نيست.»
^
92/12/6 - تغيير : [
* گل نرگس *
] 92/12/8
*ياسمين بانو*
،
شبستان نور
،
208787-دختر بهار
،
* گل نرگس *
(شهيده مريم فرهانيان) -
قرار عاشقي
+
خيلي مواظب بود که اسرافي صورت نگيره.برا برنامه اي رفته بوديم کردستان بعد از فيلم برداري از منطقه به فيلم بردار گفت:چند دقيقه از فيلم باقي مونده؟فيلم بردار جواب داد: دو دقيقه شهيد صياد شيرازي گفت: حتما اون رو در جايي استفاده کن که اسراف نشه فيلم بردار هم روي جعبه نوشت: فيلم دو دقيقه خالي دارد...
^
92/12/6 - تغيير : [
* گل نرگس *
] 92/12/8
طب سنتي@
،
*ياسمين بانو*
،
208787-دختر بهار
،
* گل نرگس *
+
آخرين سفر او به جبهه مصادف با عمليات والفجر 9 در ارتفاعات سليمانيه عراق بود . محمدرضا كه عاشق وصال حضرت حق بود شهادت خود را پيش بيني كرده بود. در وصيتنامه اش به تاريخ 18/12/64 و تنها 5 روز قبل از شهادتش مي نويسد. «حالا كه وصيتنامه ام را مي خوانيد، ديگر دربين شما نيستم، خدايم مرا به مهمانيش فراخوانده و من هم با تمام وجود و چشمي باز و آغوشي بازتر از هميشه دعوتش را پذيرفتم و با گامهاي استوار قدم
^
92/12/6 - تغيير : [
208787-دختر بهار
] 92/12/7
208787-دختر بهار
در اين راه نهادم، اميد است كه با انتخاب اين راه و اين هدف مقدس وظيفه اي را كه بردوشم بود ادا كرده باشم .» دانش آموز شهيد محمد رضا فتح آبادي -
قرار عاشقي
*ميثم*
رود تنها نيست
يادداشتهاي يک مسلمان
قرار عاشقي
+
هر چه كه مي كشيم و هر چه كه بر سرمان مي آيد از نافرماني خداست و همه ريشه در عدم رعايت حلال و حرام خدا دارد. شهيد حاج حسين خرازي
^
92/12/6 - تغيير : [
208787-دختر بهار
] 92/12/7
*ابرار*
،
*سحربانو*
، ...
8 فرد ديگر
... ،
فاطيماااه
،
208787-دختر بهار
بعضي اوقات مرور ميشه در ذهنم! -
*ميثم*
خيلي جمله درستي هست. -
رود تنها نيست
.:راشد خدايي:.
باران اشک
قرار عاشقي
+
استخاره کرد . بد آمد . گفت« امشب عمليات نمي کنيم.» بچه ها آماده بودند . چند وقت بود که آماده بودند . حالا او ميگفت« نه» وقتي هم که مي گفت « نه » کسي روي حرفش حرف نمي زد. فردا شب دوباره استخاره کرد.بد آمد. شب سوم، عراقي ها ديدند خبري نيست، گرفتند خوابيدند. خيلي هايشان را با زير پيراهن اسير کرديم. شهيد رداني پور
^
92/12/5 - تغيير : [
DARYAEI
] 92/12/5
جرات
،
محفل اشنايان
، ...
7 فرد ديگر
... ،
❀حرف دل
،
DARYAEI
جالب بود -
باران اشک
+
قرار بود درجه سرلشگرى بگيره اونم از دست امام خامنه اي حفظه الله «گفتيم به سلامتى مباركه بابا» خنديد. تند و سريع گفت «خوش بحالم. امّا درجه گرفتن، فقط ارتقاى سازمانى نيست وقتى آقا درجه رو بذارن رو دوشم، حس مى كنم ازم راضيَن وقتى ايشون راضى باشن ، امام عصر عليه السلام هم راضين همين برام بسه خاطره اي از زندگي شهيد صياد شيرازي
^
92/12/5 - تغيير : [
❀حرف دل
] 92/12/5
* گل نرگس *
،
قلمدون
، ...
2 فرد ديگر
... ،
208787-دختر بهار
،
❀حرف دل
+
گفت « امشب من اين جا بخوابم ؟» گفتم « بخواب . ولي پتو نداريم.» يک برزنت گوشه ي سنگر بود. گفت « اون مال کيه ؟» گفتم « مال هيشکي .بردار بخواب.» همان را برداشت کشيد رويش .دم در خوابيد. صبح فردا، سر نماز ، بچه ها به ش مي گفتند« حاج حسين شما جلو بايستيد.» شهيد خرازي
^
92/12/5 - تغيير : [
رهبر يار کوچک
] 92/12/5
* گل نرگس *
،
جرات
،
رهبر يار کوچک
بي سر و سامان
قرار عاشقي
+
اسير شده بوديم ما رو بردند « اردوگاه العماره » داخل اردوگاه تعدادي از شهداي ايراني رو ديدم معلوم بود بعد از اسارت به شهادت رسيده بودند جمله اي که روي دست يکي از شهداي اونجا نوشته شده بود با خوندنش مو به بدنم راست شد و به شدت گريه کردم اون جمله رو هيچ وقت فراموش نمي کنم شما هم بخونيد و فراموش نکنيد روي دست آن شهيد با خودکار نوشته شده بود: مادر! من از تشنگي شهيد شدم
^
92/12/4 - تغيير : [
❀حرف دل
] 92/12/5
محفل اشنايان
،
*بنت فاطمه*اظهر
، ...
4 فرد ديگر
... ،
ده سال اسارت
،
❀حرف دل
http://parsiyar.ir/nooreghadir/Feeds/8426807/ -
امامت و ولايت
اللهم العن قوم الظالمين -
يادداشتهاي يک مسلمان
اَللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عجِّل فَرَجَهُم -
❀حرف دل
بي سر و سامان
قرار عاشقي
+
يادمه از بچگي اهل مراقبه بود سر سفره اگه کسي غيبت مي کرد ، از اتاق مي رفت بيرون مي گفت: دوست دارم زندگي اي داشته باشم که اگه کسي به فرش زير پام نياز داشت کوتاهي نکنم... عروسي که کرد پدرش به او يک فرش ماشيني هديه داد آن را به نيازمندي بخشيد و براي خودش موکت خريد خاطره اي از زندگي علمدار روايتگري روحاني شهيد حاج عبدالله ضابط
^
92/12/4 - تغيير : [
❀حرف دل
] 92/12/5
محفل اشنايان
،
حضورپنهان .
، ...
3 فرد ديگر
... ،
ده سال اسارت
،
❀حرف دل
http://parsiyar.ir/nooreghadir/Feeds/8426807/ -
امامت و ولايت
اَللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عجِّل فَرَجَهُم -
❀حرف دل
2-معراج
قرار عاشقي
+
اول كه رفته بوديم گفتند كسي حق ورزش كردن نداره.يه روز يكي از بچه ها رفت ورزش كرد.مامور عراقي تا ديد ، خودكار و كاغذ برداشت و اومد برا نوشتن اسم دوستمون. گفت : ما اسمك؟ اسمت چيه؟رفيقمون هم كه شوخ بود ، برگشت گفت : گچ پژ ! باور نمي كنيد،تا چند دقيقه اون مامور عراقي هر كاري كرد اين اسم رو تلفظ كنه نتونست.آخرشم ول كرد گذاشت و رفت.ما هم همينطور مي خنديديم...
^
92/12/4 - تغيير : [
*محب
] 92/12/4
شعر و شکر ...
،
2-معراج
،
رهبر يار کوچک
،
*محب
دمش گرم. ... -
2-معراج
+
سرهنگ بود. سرهنگ زمان شاه خدمت کرده بود . اهل نماز و دعا نبود. مصطفي راکه مي ديد؛ سلام نظامي مي داد. هر دو فرمانده بودند . مصطفي که دعا مي خواند ، مي آمد يک گوشه مي نشست. روضه خواندنش را دوست داشت. چراغ ها که خاموش مي شد، کسي کسي رانمي ديد . قنوت گرفته بود . سرش را انداخته بود پايين، گريه مي کرد. يادش رفته بود فرمانده است. بلند بلند گريه مي کرد. مي گفت « همه ي اين ها را از مصطفي دارم.»
^
92/12/4 - تغيير : [
*محب
] 92/12/4
رهبر يار کوچک
،
سيگار
،
.: ام فاطمه :.
،
*محب
شهيد رداني پور -
قرار عاشقي
▌►
|
►
|
◄
توقف پخش زنده
مجله پارسي نامه
|
گزارش تخلف
|
قوانين سايت
|
اوقات شرعي
By:
ParsiBlog.com
® © 2012